تاریخ اصفهان

نگاهی به تاریخ اصفهان - معرفی بناهای تاریخی اصفهان - تصاویر قدیمی اصفهان - مدیر مهدی فقیهی

تاریخ اصفهان

نگاهی به تاریخ اصفهان - معرفی بناهای تاریخی اصفهان - تصاویر قدیمی اصفهان - مدیر مهدی فقیهی

داستانی زیبا از بخشندگی کوروش کبیر!

 

روزی که کوروش وارد "صور" از شهرهای "فینیقیه" شد یکی از برجسته ترین کمان داران آن سرزمین به نام "ارتب"، تصمیم بر قتل وی گرفت چرا که برادر آن مرد در یکی از جنگ ها به دست سربازان وی به قتل رسیده بود. کوروش در آن روز به طور رسمی وارد شهر می شد بنابراین، به سنت و آیین ِ آن زمان، پیشاپیش او، ارابه ی آفتاب، حامل شکل خورشید را با شانزده اسب سفید رنگ که با حالت چهار به چهار در کنار یک دیگر قرار می گرفتند، به حرکت در می آوردند. بعد از آن، کوروش که سوار بر اسبی با روپوش مرصع بود، در حالی که از جواهر می درخشید به سوی معبد "بعل" خدای بزرگ صور می رفت. (لازم به ذکر است که پادشاه ایران ریش بلندی داشت که آن را در اعیاد و مراسم رسمی، مجعد می کردند و با جواهر می آراستند. کوروش به نوشته ی افلاطون، هرودوت، گزنفون و دیگران علاقه ای به تجملات نداشت ولی می دانست که در تشریفات رسمی باید از آن ها استفاده کند تا مردم تحت تاثیر تجمل وی قرار بگیرند. در مورد رسم ِ کوروش هم باید گفت که هرگاه رسماً وارد یکی از شهرهای امپراطوری ایران (که سکنه آن بت پرست بودند) می گردید، اول به معبد خدای بزرگ آن جا می رفت تا اهالی شهر بدانند که وی به کیش و آیین آن ها احترام می گذارد.) در حالی که کوروش، مؤسس سلسله ی هخامنشی، سوار بر اسب به سوی معبد می رفت، "ارتب" با تیری سه شعبه و سه پیکانه، مابین شاخه های انبوه درختی انتظار نزدیک شدن وی را می کشید! مردم صور به درستی می دانستند که تیر ِ "ارتب" خطا نمی رود و نیروی مچ و بازوی او به قدری زیاد است که وقتی تیر را رها کرد، از فاصله نزدیک، تا انتهای پیکان در بدن فرد فرو می رود. همین که کوروش نزدیک گردید، گلوی او را هدف ساخت و زه کمان را بعد از کشیدن، رها کرد به گونه ای که صدای آن به گوش همگان رسید و مردم را متوجه حضورش بر روی یکی از شاخه های درخت ساخت. در همان لحظه، اسب کوروش سر سم رفت و مانع اصابت تیر سه شعبه به گلوی وی شد. پادشاه ایران، با این اتفاق پیاده شد و افراد گارد جاوید، وی را احاطه کردند و سینه های خویش را سپر نمودند تا مبادا تیر دیگری به سمت او پرتاب گردد. از سوی دیگر عده ای دیگر از آن ها نیز "ارتب" را احاطه و دست گیر نمودند. کوروش بعد از اطلاع از اسم و رسم کمان دار، دستور داد که او را نگاه دارند تا سرِ فرصت مجازاتش را تعیین نماید. سپس با نوازش اسبش، سوار بر آن شد و راه ِ معبد را پبش گرفت. کوروش هنگامی که از معبد بازگشت، امر کرد تا "ارتب" را به نزد وی بیاورند. از او پرسید: برای چه به طرفم تیر انداختی؟ و قصد داشتی مرا به قتل برسانی؟

"ارتب" جواب داد: ای پادشاه! چون سربازان تو برادر مرا کشتند من هم می خواستم انتقام خون او را بگیرم. من یقین داشتم که تو را خواهم کشت چرا که تیرم به خطا نمی رود ولی همین که از کمان جدا شد، اسبت مانع از اصابت آن به تو گشت؛ و اینک می دانم که مورد حمایت خدای بعل و سایر خدایان هستی و اگر پیش تر، این را می دانستم نسبت به تو سوء قصد نمی کردم!

کوروش گفت: در قانون نوشته شده که اگر کسی سوء قصد کند و به مقصود نرسد، دستش را باید قطع نمود. اما می اندیشم که هنگام پرتاب تیر به طرف من، از هر دو دست استفاده کردی به گونه ای که با یک دست کمان را نگاه داشتی و با دست دیگر زه را کشیدی.

"ارتب" اظهار داشت: همین طور است.

باز کوروش گفت: هر دو دست در سوء قصد گناه کار می باشد و اگر بخواهم تو را مجازات نمایم باید دستور بدهم که دو دستت را قطع نمایند و اگر این چنین شود دیگر نخواهی توانست نان خود را تحصیل نمایی، این است که من از مجازات تو صرف نظر می کنم.

"ارتب" در عین ناباوری پرسید: ای پادشاه! آیا مرا به قتل نخواهی رساند؟

کوروش جواب داد: نه.

"ارتب" سؤال نمود: ای شاه ایران! آیا تو دست های مرا نخواهی برید؟

کوروش پاسخ گفت: نه.

"ارتب" بیان داشت: من شنیده بودم که تو هیچ جنایت را بدون مجازات نمی گذاری؛ و اگر یکی از اتباع تو را به قتل برسانند، به طور حتم قاتل را خواهی کشت؛ و اگر او را مجروح نمایند، ضارب را به قصاص خواهی رسانید.

کوروش گفت: همین طور است.

"ارتب" پرسید: پس چرا از مجازات من صرف نظر کرده ای، در صورتی که می خواستم خودت را به قتل برسانم؟

پادشاه ایران جواب داد: برای این که من می توانم از حق خود بگذرم، نه از حق یکی از اتباع خویش؛ چرا که در آن صورت مردی ستمگر خواهم شد.

"ارتب" گفت: به راستی که بزرگی و پادشاهی به تو برازنده است و من از امروز به بعد آرزویی جز خدمت به تو ندارم تا بدین وسیله بتوانم واقعه ی امروز را جبران نمایم.

کوروش بیان داشت: من می گویم تو را وارد خدمت کنند.

از آن روز به بعد، "ارتب"، در حضور ِ پیوسته با کوروش بود و به دنبال فرصتی برای فدا کردن جان خود در راه او می گشت که البته آن را هم به دست نمی آورد. در آخرین جنگ کوروش، که در آن شاه ایران با قبایل مسقند درگیری داشت، "ارتب" نیز در کنار وی می جنگید؛ در همین ستیز بود که مؤسس سلسله هخامنشی به قتل رسید و با دلیری و شجاعت این کمان دار فینیقیه ای، جسد کوروش از میدان جنگ بیرون کشانده شد. اگر شهامت این کمان دار ِ قابل به کار نمی افتاد شاید کالبد بی جان کوروش بزرگ، هیچ گاه، از مسقند خارج نمی شد و چه بسا با بی احترامی های مردم آن جا رو به رو می گردید. "ارتب" با جنازه کوروش به پاسارگاد برگشت و روزی که جسد پادشاه ایران را در قبرش می گذاشتند، با کارد از بالای سینه تا زیر شکم خود را شکافت و افتاد و قبل از این که جان بسپارد گفت: بعد از کوروش، زندگی برای من ارزشی ندارد.

کوروش بزرگ یا کوروش کبیر (۵۷۶-۵۲۹ پیش از میلاد)، نخستین پادشاه و بنیانگذار دودمان هخامنشی است. شاه پارسی، پادشاهی انسان دوست بود و از صفات و خدمات ارزنده ی او می توان به بخشندگی‌، بنیان گذاری حقوق بشر، پایه‌ گذاری نخستین امپراتوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن برده‌ها و بندیان، احترام به ادیان و کیش‌های گوناگون، گسترش تمدن و غیره اشاره نمود.



منابع این نوشتار محفوظ است.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.